سطوح با محدودیت مرزها به فردیت می رسند. در ابنیه سطوح، مرزها تنها در تغییر جهت حاصل می شوند. بعد از همه تغییر مسیرها، بعد از همه همجواری سطوح، معنای همنشینی افق پیش می آید یعنی یک غلظت دیگر. بنظر م ...
سطوح با محدودیت مرزها به فردیت می رسند. در ابنیه سطوح، مرزها تنها در تغییر جهت حاصل می شوند. بعد از همه تغییر مسیرها، بعد از همه همجواری سطوح، معنای همنشینی افق پیش می آید یعنی یک غلظت دیگر. بنظر می آید تمام تغییر مسیرها بدنبال دست یافتن همجواری با افق وغلظت دیگر است یعنی شکل ماحصل اقتصاد برافق است. اقتصاد سطوحی برای حیات یافتن در یک بی سلسله مراتبی و عدم توفق، مگر که شرایط فضا تقدم و تاخر را تعریف کند.
در واقع تقدم و تاخر نتیجه یک عمل و عکس العمل بین دو سیستم اقتصادی یعنی سطح و فضاست. این نگرش به تعریف سر فصل نوین سطوح پارانوئید در معماری می پردازد. سطوح پارانوئید به تعریف تدریجی تغییر مسیر دست می زنند وهمواره از ارائه یک کاراکتر با سیستم تقابل اقتصادی مشخص پرهیز می کنند. سیستم سطوح پارانوئید به مجموعه پیچیده اقتصادی با چندگانگی شیزوفرنیک خود متکی است. معنای شیزوفرنیک به حد اقتصاد آن توسعه می یابد. در میان معادله شکل و عملکرد تابع اقتصاد، پارامتر شیزوفرنیک به همه اعضاء اضافه می گردد یا از هر دو سوی معادله کسر می گردد. یعنی اقتصاد شیزوفرنیک شکل و عملکرد پارانوئید را بوجود می آورد.
آیا این است نتیجه یک بنیاد فیثاغورثی و اتکاء کلاسیک بر صور معلوم و پیش سامان از برای احتراز از اقتصاد تارتاروسی که فرم را و عملکرد را به ماده بی شکل تبدیل می کند و به هم می آمیزد و خمیره خنثی با تراکم زیاد را پیش روی می آورد. خمیره ای که اقتصاد، شکل و عملکرد، هر سه در آن به ایستائی رسیده اند: یعنی پایان اقتصاد، پایان شکل، پایان عملکرد و پایان نیروهای شیزوفرنیک. پس سامان کلاسیک شکل به تبلیغ یک نوع اقتصاد ساده می پردازد که تغییرات شگرف را در دستورکار خود ندارد و تا ابد روانه است.
در طراحی خانه شماره 14 شکل در قالب سبک ها هم ناشی از این نوع نگرش یعنی پایداری اقتصاد و تبادل میان شکل و عملکرد آن تعریف خاص اقتصادی است که صورت می پذیرد. در این جا سوال مطرح می گردد که معماری پایدار به چه معنی است و آیا امکان پذیر است؟ آیا همه تلاش دیدگاه کلاسیک یا سامانه های پیش قراردادی ناشی از این بی اعتقادی به پایداری معماری نیست. یعنی عدم پایداری اقتصادی و یا بالطبع شکل و عملکرد و داشتن یک سامانه معماری برای جاودانه ساختن شکل و عملکرد فارغ از اقتصاد؟
و باز پایداری چه چیز، اقتصاد؟ انتخاب سرفصل white monotheism به کمتر کردن استقلال سطوح می پردازد که هویت توده سطوح را به نمایش گذارد هر چند در پشت صفحه این همایش ولومتریک گرایشات با اقتصادهای کوچک دیده می شود. مونوکروم به تغییر جهت ها به صورت ساده می پردازد و از محدودیت عواقب نه چندان پیچیده می گوید. یعنی سودای وسواس. وسواس دانستن همه حوادث یعنی محدود ساختن روابط میان اجزاء یعنی کنترل اشیاء یعنی رویای شخصیت واحد یعنی فرار از اسکیزوفرنی یعنی واحد بنیادین یعنی موناد. یعنی چرخه قابل درک. گریز از پلی کروم به مونوکرم انتقال قاب های متعدد (ویرانی) به پایداری فردیت است. یعنی عاقبت مونوته ایسم سفید.